بهینابهینا، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 29 روز سن داره

بهترین دختردنیا

برق

سلام خانومی من الهی فدات بشم خیلی مخلصیم خیلی چاکریم اینروزهای ما وبهینا عاشق تاتی البته اصلا دوست نداری یک دستی بری ووقتی یک دستت راول می کنیم کلی غرغرمی کنی خیلی هم تندتندمیری انگارراه نرفته می خواهی بدوی دیگه اینکه عاشق کتابی والبته می می نی روبیشترازهمه دوست داری خودت بازمی کنی برگ می زنی انگشت می گذاری روی شکل ها وبه زبونه خودت داستان می خونی ممنونم خاله عاطفه جونم که واسم کتاب می می نی خریدی هرجام کلید پریز ببینی  فوری روشن خاموشش می کنی اینم جای دستهای بهینا روی درودیواره خونه دیگه اینکه کمدوکشوهم خیلی دوست داری خوب منم توروخیلی دوست دارم مادریاده دخملم داده اند  نی ...
29 دی 1391

بهیناخانوم خوردنی

میخورمتها شیرینی فدای تو عسل بشم من اینقدرشیرین شدی که نگو دیشب رفتیم خانه مامان بتی یکم که گذشت عمه گفت بهینا بیا پیشی روببین دخملم فوری برگشت پیشی رونشون دادباهوش قربونت برم که خوب توذهنت مونده بود آخه دفعه پیش شماخوردی زمین  گریه می کردی من واسه اینکه شماراآروم کنم پیشی رونشونت دادم فکرنمی کردم یادت باشه اما غافلگیرمان کردی عمه هم کلی واست ذوق کرد پیشی منم ایناهاش مثل پیشی همه جارا طی می کنی این شگردجدیدت هست تاازخواب بیدارمیشی میری سراغ پاتختی قبل از این صدامی کردی می آمدیم پیشت حالادیگه بی صدابازی می کنی وروجک دیدم صداش نمیاد گفتم ببینم کجاست خوب اینجابوددیگه بهیناتیشت کومامان؟ ...
27 دی 1391

خدایا به من صبر بده

واااااااااااااااااااااای ازدسته تو چرا؟ امروز صبح ساعت 8.30 بیدارشدی ساعت 1 خوابیدی 1.35 بیدارشدی 9.30 دوباره خوابیدی والان ساعت 10.30 بعداز یک ساعت شیر خوردن داری نانای می کنی دلم می خواهد--- چرا؟   ...
24 دی 1391

وروجک

هزازتاسلام هوراتازه دخملم تابهش میگیم تیشت کو لباسش رو نشون میده میگه تیش ...
24 دی 1391

بهینانگوبلابگو

بهیناااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا دکی مامان -------------------درهرصورت عاشق دکی هستی وکلی ازش خوشت میاد امروزبهینا اول صبحانه نان وپنیر+زرده تخم مرغ که البته باکلک میخوریش عکسه جون مید واسه تبلیغ ------------مگه نه؟ خوب اینم مدل جدیده بازی دیگه کشو بازی تازه دوتاقدم هم دست ولی اومدم ولی ولوشدم مامان وقتی میگه نی نی کو  دخملم فوری بادست بهم نشون میده میخورمت ها خودش کالسکه دوست نداره ولی اصرارداره نی نی رو باکالسکه ببره گردش خوب اگه خوبه خودتم سوارشودیگه   ...
21 دی 1391

این روزهای بهینا

خوب جونم واست بگه که بازی موردعلاقه تا تا+کمدبازی غذاخوردن ها بدک نیست بعضی روزها خوب بعضی روزهابد خوابیدن ها چشم نکنم بهترشده ساعت 8بیدار 13خواب 1ساعته 18خواب یک ساعته ساعت21آماده میشی واسه خواب اما22می خوابی بیچاره مامان اینقدرباهات در تخت خواب بازی می کنم والبته باچراغ های خاموش تا خوابت بگیره بازهم راضی هستم به منظم شدن ساعت خواب وبیداری تویه فسقل شب هم 22خواب البته قابل ذکراست استامینوفن میخوری شاید مال همین است که منظم شدهای  ولی درکل امیدوارم همیشه منظم بمانی ...
18 دی 1391

تولدتولد تولدماهگردت مبارک

سلللللللللللللللللام جینجیل هاپیت بیرزدی هاهاها یعنی همون تولدت مبارک فینگیلیش امروزعصروقتی بابااومد خانه واسه دخملم هدیه خریده بود دستش دردنکنه ماچ اما ازآنجاییکه خیلی بلاهستی نشدکیک درست کنم دخملیم کم کم داره یک ساله میشه نمی دونم بااین شرایط میشه واست جشن تولد1سالگی گرفت یانه دوست دارم بگیرم اما بایدشرایطش جورباشه حالاتااون موقع ببینیم چی پیش میاد   ...
17 دی 1391

بهیناوشبهای بد

بهینا خانوم فردا٩ ماهش تمام ومیشه ١٠ ماهه ولی دوشبه نارومی میکنه پریشب که اصلانخوابیدی وبعدهم که خوابیدی ساعت ٤صبح بیدارشدی وتا ٨صبح کارت شده بود٥دقیقه می خوابیدی ١٥دقیقه توپارچه ٣٠دقیقه گریه خلاصه که شبی بود دیشب ساعت ١٢بیدارشدی حدودیک ساعت بازی کردی بعددوباره پارچه اماتاصبح خوابیدی عزیزم دوست دارم ولی امروز خوب خوابیدی بیچاره باباهم امروزحسابی مریضیش اوج گرفته بودطوری که خانه نشین شد اماشماکه نگذاشتی استراحت کنه منم خواستم ببرمت بیرون اماشماسوارکالسکه نمی شوی ومنم هم کمردردهم گردن دردگرفتم نمی تونم شماراطولانی مدت بغل کنم این بودکه زودی برگشتیم خانه وکلی هم ازدستت عصبانی شدم دایی مهرداد ظهرواسمون خورشت کرفس مادرپزآورد شماهم که ...
16 دی 1391

بهیناومهربد

  سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام خاله سوسکه حالت چطوره ؟میدونم دیگه مریض نیستی خوب شدی 3شنبه به علت آلودگی هوامهربد نرفته بودمدرسه منم ازمادرخواستم بیارتش خانه ما تاباشمابازی کنه مهربدهم دوست داشت نقاشی یادبگیره ولیشمااجازه نمی دادی به محض اینکه مهربدمدادرنگی می آوردمی رفتی طرفش ونمی گذاشتی ناشی کنه بعدمهربدرفت ازاتاق بیرون وشمادنبالش می گشتی بعدهم مادربه دخترم پرتغال می دادند توراخدانشستن راببین   ...
15 دی 1391